loading...
صدراز | راز خوشبختي و سعادت انسان | راه هاي موفقيت
صدراز بازدید : 279 دوشنبه 15 مهر 1392 نظرات (0)

مقدمه


همه ی ما فرصت های شگفت انگیزی برای زندگی کردن،لذت بردن وعشق ورزیدن داریم.عظمت دنیای درون به همان عظمت وپهناوری جهان برون
است.دکتر وین دایر ،بافلسفه اش که میلیون ها نفر را در جهان برانگیخته ،به شما کمک می کند تا دست در دست او به دنیای بیکران درون خود
سفر کنید،آن را بکاوید،به عظمت آن واقف شوید وسپس از آفرینش های دگر گونیهای پویا درزندگیتان بهره ببرید.در طول این سفر برخی اصول
ومفاهیمی که از زندگی که تابه حال در پس پرده ی ابهام پنهان بود به راحتی بر شما آشکار خواهد شد.همچنین خواهید آموخت که چگونه
احساسات وهیجانات منفی را از قلب وذهن بزدایید،آلت دست رویداد های ناگوار ورفتارهای نا مطلوب دیگران نشوید وبه راستی آزاد زندگی کنید.
دکتر وین دایر به شما می آموزد که هر گاه بر کنش خویش متمرکز و به خود راستین وشکوهمند تان متصل شوید به شگفتی در می یابید که
توانایی انجام کارهایی را دارید که در گذشته عملی شدن آن را معجزه می خواندید.پیا م های حیات بخش اوشمارا مجاب می کند که برای دست
یابی به سوداها وآرزو هایتان نباید دست نیاز به سوی دنیا دراز کنید بلکه باید با قوانین هستی همنوا شوید وبا توسل به استعدادهای نهفته در
ذات وضمیر خود،موانع ومشکلات را کنار بزنید وراه را برای تجلی آن ها بگشایید.
وین دایر در انتقال نگرش الهام بخش وعمیق خود به شما ،گاه شمارا می خنداند،گاه می گریاند،گاه به تعجبتان وا می دارد وگاه موجب تسلی
خاطرتان می شود.خواندن این کتاب وعمل به پیام های حیات بخش دکتر وین دایر بدون تردید،یک نقطه عطف وآغاز یک تغییر ژرف وشگرف در
زندگیتان خواهد بود.(محمد رضا آل یاسین)
راز سلول ها
بدن انسان از قوانینی اطاعت می کند که هنوز بسیاری از آنها بر ما مجهول ودر زیر نقاب الهام وپیچیدگی شگفت انگیزش باقی مانده است.هر
سلول ساختمان بسیار پیچیده ای دارد،دانشمندان ،به دنبال تحقیق وبررسی فراوان ،به این نتیجه رسیده اند که هر سلول دارای دونوع انرژی
است.اول انرژی فیزیکی ودوم نوعی دیگر از انرژی که ماهیت آن شناخته نشده وتنها از آن به عنوان منشاءیاد می شود.این انرژی همان عشق ،خرد
،مشارکت وهمآهنگی لا یتناهی است که در نهفته ترین هسته ی زندگی ما نهفته است وهمین انرژی است که ضربان قلب کودک را حدود
هشت هفته پس از عمل لقاح در رحم مادر به تپش در می آورد،قلب موجودی که حتی هنوز شکل نگرفته است.
بدن انسان مجموعه ای بی نهایت وبه مشابه اجتماع عظیمی از موجودات زنده است که در آن میلیون ها سلول وباکتری در چشم وگوش وسایر
اندامها به کار مشغولند.چه عاملی موجب می شود که این اجتماع فشرده به گونه ی یک موجود واحد عمل کند؟یا چرا بینی شما نمی افتد
ودستان شما همیشه آویزان است؟آنچه موجب می شود که سلول های بدن همواره به درستی به کارخود ادامه دهند وسلامتی را برای شما به
ارمغان آورند همآهنگی ،مشارکت وتوافق است.
یک سلول بدن مانند سایر سلولها از پروتون ،نوترون والکترون تشکیل شده است.مادامی که بین اجزاءیک سلول،عشق ومهر وصلح وصفا
ومشارکت وتعاون حاکم باشد،باسلول های مجاور همآهنگ خواهد بود.اما اگر اجزاءیک سلول با یکدیگر همساز ومتفق نباشد وخشونت
وخودخواهی وتعارض بین آنها شایع شود،این سلول حق وحرمت سلول های مجاور را رعایت نکرده وبر آنها چیره می شودوآنها را می بلعد واین
کاررا آنقدر ادامه می دهد تا در نهایت خود وبیمار را نابود می کند.به بیانی دیگر ،تومور های سرطانی،خواه بدخیم وخواه خوش خیم،چیزی جز یک نا
همآهنگی وهرج ومرج درون سلولی نیست.این سلول نا متعادل ،با غلبه بر سایر سلول ها ،مواد سمی را وارد خون می کند ودر نتیجه به از بین
رفتن یک عضو اصلی یا تحت فشار قرار دادن اعصاب می انجامد.
من مدتها در انستیتوی سرطان شناسی سیمونتون تگزاس مشغول تحقیق ویررسی بودم وپس از پایان تحقیقاتم به این نتیجه رسیدم که هرگاه
یک بیمار سرطانی با استفاده از قوه ی تخیل ،خود را به عضوی از جامعه ی بشری احساس کند واز صمیم قلب برای همنوعان خود سلامت
وسعادت بخواهد ،یاخته های بدن او نسبت به این اندیشه ی مهرآمیز واکنش نشان خواهند دادو تغییرات به وجود آمده در اجزاءمولکول ها بر
تومورهای سرطانی غلبه می کنند وبهبودی از راه می رسد.
عکس این نظام نیز صادق است.یعنی کسانی که در ذهن وقلبشان بذر خشم وکینه وانتقامجویی افشانده اند،به زودی تعادل روحی خود را نیز از
دست می دهند ودرست مانند یک سلول سرطانی بر اطرافیان خود که سلول های دیگر جامعه اند تأثیر می گذارند وزندگی آنها را نیز از توازن خارج
می کنند.
کره ی زمین هم در میان سایر سیارات به منزله ی یک سلول است.اگر بتوانیم بر سفینه ای سوار شویم وپس از فرود آمدن بر سیاره ی دیگر به
کره ی زمین نگاه کنیم ،آن را سلولی خواهیم یافت وخود را یکی حس خواهیم کرد.هر زمان که در این سلول ،انبارها از سلاحهای نظامی انباشته
شود وکشتار وجنایت دسته جمعی سراسر جامعه را فراگیردونفرت وبغض وحسد وبی عدالتی براذهان مردم آشیان کند،این سلول از تعادل خارج
خواهد شدوتمام سلول ها از خرد وکلان را تحت تأثیر قرار داده وبه نابودی خواهد کشاند.
روبرت شلدریک زیست شناس مشهور در کتاب (علم جدید حیات)فلسفه جدیدی را پیش می کشد که ثابت می کند نحوه تفکر ما نه تنها بر اوضاع
واحوال شخص ما که براذهان همه ی انسانها در سراسر جهان تأثیر می گذارد .شلدریک که برای اثبات نظریه اش از شواهد علمی وتجربیات
بسیاری کمک گرفته معتقد است که حافظه وشعور انسان تنهادر مغزش ذخیره نمی شود بلکه چیزی به نام ""شعور جمعی""نیز وجود
دارد.اساس فلسفه روبرت شلدریک بر این پایه استوار است که تمام موجوداتی که در یک رده وگونه خاص قرار دارند،توسط یک حوزه ی
مورفوژنیتکی که بسیار شبیه یک حوزه مغناطیس است احاطه شده اند وبه نحوی با یکدیگر در ارتباطند.کن کایز در کتابی تحت عنوان ""صد
میمون""بر اساس این فلسفه ،تجربه شگفت انگیز زیر را نقل می کند:
در جزیره ای دور افتاده در ژاپن،تعدادی میمون را از گونه خاصی رها کردندومقداری هم سیب زمینی در گوشه ای از ساحل قراردادند وآن را با
خاک آلودند.سپس منتظر شدند تا ببینند این جانوران چه واکنشی نشان خواهند داد.در ابتدا چون غذا های دیگری در اختیار میمون ها
بود هیج یک توجهی به این سیب زمینی ها نشان ندادند.تا اینکه روزی یکی از آنها به سیب زمینی نزدیک شد وپس از آنکه آن را با شیوه ای خاص
شست،با روش مخصوص شروع به خوردن آن کرد.پس از مدتی ،هنگامی که تعداد قابل ملاحظه ای از این میمون ها(حدود صد میمون)راه این کار را
یاد گرفتند،مشاهده شد که در جزیره ای حدود سیصد مایل دور تر،میمون هایی که از همان گونه بودند،با این که هیچ گونه تماس ظاهری با گروه
اول نداشتند،به طرف سیب زمینی ها که تا آن موقع به آن بی اعتنا بودند رفتند وبه همان شیوه مشغول خوردن شدند.
به این ترتیب اگر قرار باشد اعضای گونهء خاصی از حیوانات با هم به طریقی در ارتباط باشند،مسلمآ انسان ها هم به وسیله همین نیرو با هم در
ارتباطند.با این منطق اگر گره بر ابروان آورید وافکار سیاه ومسموم به ذهن خود راه دهید،تنها خود را نیازرده اید،بلکه شخصی را در آن طرف دنیا نیز
پریشان کرده اید.کتاب ((صد میمون))در باره جنگ ومسایل دیگر هم در اذهان سایر مردم نیز اشاعه خواهد یافت وبه حتم جامهءعمل به خود خواهد
پوشاند.اگر زندگی کودکان ونسل های آینده برای شما اهمیت دارد چه کاری مهم تر وحیاتی تر از این است که این اطمینان را به وجود آوریم که
جهان آینده قابل سکونت خواهد بود.وقتی از بعضی نوجوانان سئوال می کنم،از چه چیزی بیشتر در هراسند،بسیاری از آن ها می گویند جنگ.اگر این
طرز تفکر بر اذهان عموم مردم رسوخ کند،بدون تردید این خود مردم هستند که موجب می شوند بمب های اتمی منفجر شوند.متأسفانه ساخت
انواع واقسام موشک ها حاکی از آن است که این ایده در بسیاری ا اذهان مستقر شده است.ویکتور هوگو می گوید:(عقیده ای که بر اذهان توده
مردم جای بگیرد وزمان ابرازش فرا برسد چنان نیرو مند است که حتی اگر تمام ارتش های جهان متفق شوند یارای مقابله با آن را ندارند.)حال که
می دانیم تفکر اشتراکی چنین نیروی عظیمی دارد،چرا آن را در جهت مقاصد مثبت وسازنده به کار نگیریم.برای مثال اگر بتوانیم وجدان بشر را در
مقابل معضل گرسنگی در سطح جهان بیدار کنیم وبشر را متقاعد کنیم که دیگر گرسنگی قابل تحمل نیست واین فکر را در اذهان جهانیان
بنشانیم،بی شک این طرز فکر به سرعت گسترش یافته وبه عمل نزدیک می شود.
جامع وجهانی بیند یشید
تحقیقات فراوانی که در مورد تفاوت دیدگاه رهبران ومدیران با افراد معمولی به عمل آمده نشان می دهد که اشخاص برجسته دو تفاوت اساسی با
مردم عادی دارند.نخست آنکه به دلیل وسعت نگرش،کل سیستم را زیر نظر دارند وبه یگانگی وهمآهنگی در عملکرد آن می اندیشند.مثلآکارمند
یک شرکت فقط به آنچه در حیطه مسئولیت اوست می اندیشدونسبت به تاثیر کار خود در بخش های دیگر بی تفاوت است حال آنکه مدیر همان
شرکت تصویر وسیع تری را پیش رو دارد وتأثیر کار هر بخش را بر بخش دیگر کنترل می کند وبه سود وزیان سیستم می اندیشد.دومین تفاوت ،در
نظر داشتن تأثیر دراز مدت عملکرد در وضعیت آینده ی شرکت است.اما مدیر یک شرکت نیز نسبت به مقام بالاتر خود دیدگاه محدودی دارد واین
روند همچنان ادامه می یابد.بسیاری از مردم در مقابل مسائل جهانی بی اهمیتند.آنها می گویند: چه کاری از دست من بر می آید،چگونه می توانم
در برابر معضلاتی که بر جهان سایه افکنده تأثیر بگذارم؟این نوع تفکر نشان می دهد که شخص زاویه ی دید خود را به اطراف خویش محدود کرده
است.افرادی که دید جامع وجهانی داشته باشند،دامنه ی دیدشان از سطح خانواده،شرکت ،کشور وقاره می گذرد وکل جهان را در بر می
گیرد.دنیا بر پاشنه ی مشارکت می چرخد.درد ورنج هر فرد در یک گوشه از جهان درد ورنج بشریت است.بیکاری وگرسنگی یک فرد در آن سوی
جهان،مسئله ای است برای تمام افراد بشر،ما نه تنها با تمام مردمی که در حال حاضر در جهان زندگی می کنند،یکی هستیم بلکه با آنهایی که از
روز ازل پا به این کره خاکی گذاشته اند ونیز آنهایی که از این پس زاده خواهند شد تنی واحد را تشکیل می دهیم.
عشق مرز نمی شناسد
بسیاری از مردم مایلند عشق خود را صرفآنثار کسانی کنند که سزاوارش می پندارند،در صورتی که همه ی افراد ای شایستگی را دارند.مهاتما
گاندی برخورد فیلسو فانه ای با این واقعیت دارد .او می گویدازگناه بیزار باش،اما گناهکار را دوست داشته باش. تا زمانی که
عشق ومحبت ما سراسر جهان را در بر نگیرد،تضاد ودو گانگی ادامه خواهد داشت:تو در مقابل من ،ما درمقابل آنها ،سفید در مقابل سیاه و امریکایی در
مقابل روسی وهمه ی اینها به دلیل تعارض ما با نوع دوستی ،یگانگی ومشارکت است .به خاطر می آورم که زمانی مادر بزرگم تحت مراقبت
وپرستاری مادرم بود.اولباسهای این پیرزن نود ساله را عوض می کرد،غذا در دهانش می گذاشت ومانند بچه ای از او مراقبت می کرد .برایم جالب
بود.یک بار خندیدم وگفتم:((نمی دانم مادر کیست وبچه کدام است؟آیا چند وقت پیش این رفتار معکوس نبود؟))
باید باور کنیم که همه یکی هستیم ورنج بشریت رنج خود ماست.این وظیفه سیستم آموزشی است که این طرز فکر را در اذهان مردم جامعه
زنده کند .یک ضرب المثل چینی می گوید: ((اگر فقط به فکر سال آینده هستی ،بذری بکار.اگر به ده سال دیگر می اندیشی،نهالی غرس کن واگر
به صدسال دیگر فکر می کنی ،در آموزش وارتقا فرهنگ جامعه بکوش.))اگر تعلیم وتربیت اشاعه یابد و وجدان بشری بیدار شود،نیرو وهزینه ای که
صرف جنگ ودرگیری در سراسر جهان می شود در جهت رفع که نا بسامانی ،گرسنگی وبیکاری وآموزش صرف خواهد شد.متأسفانه دروغ،تظاهر
وتقلب که در جوامع بشری ریشه دوانده ،می رود تا روزی تار وپود آن را در هم بپیجد ومرگ وانهدام دسته جمعی را به دنبال داشته باشد.سالها
پس از این فاحعه ،نسلهای بعدی پیام های حیات بخشی را که از زبان فیلسوفان ورهبران مذهبی در مورد یگانگی وتعاون واتفاق بیان شده بود به
خوبی درک خواهند کرد وباورشان خواهد که انسان ها یکی هستند وآنچه باید هر انسانی به انسان دیگر ارزانی دارد عشق است ودیگر هیچ.
موفقیت را با زندگیتان بیامیزید
موفقیت قریحه ای طبیعی وذاتی است وشخص موفق نیازی به جستجوی آن ندارد.او با این نگرش در آمیخته است ودر نتیجه به هر
کاری دست بزتد موفقیت را در آن پدید می آورد.من هرگز معتقد نیستم که لازمه موفقیت ودر آمد کلان سختکوشی وجانفشانی است
بلکه بر عکس شخصی موفق است که به هر کاری دست بزند،بی درنگ دوستان فراوان ودر آمد سرشاری را به سوی خود جلب می
کند.به بیان دیگر اگر در کسب وکار خود فقط افکارتان را روی میزان درآمدتان متمرکز کنید وبه رضایت مشتریان خود بی اعتنا
باشید،یا اگر درآمد شما از درصد کمیسیون حاصل می شود فقط به میزان دریافت کمیسیون خود توجه داشته باشید ،بدانید که با موفقیت
فاصله ی زیادی دارید.
برای دسترسی به موفقیت وکامیابی باید خودرا فراموش کنید وفکرتان این نباشد که سهمتان از این تلاش چیست وآیا ارزش دارد که
وارد ماجرا شوید یا خیر.خشنود وشادمان وبا روحیه ای قوی وبدون تردید،در جهت آمال وآرزوهای خود گام بردارید تا بتوانید زندگی
را همانطور که دوست دارید بسازید.آنگاه شاهد خواهید بود که موفقیت وثروت ،بیش ار آنچه تصورش را می کنید،به دنبال شما خواهد
آمد.آنچه برای من در حرفه ام اهمیت دارد،مأموریتی است که بر عهده گرفته ام.با این وجود هر وقت به صندوق پستی دفترم مراجعه
می کنم وقطعه چکی در آن نمی بینم ،شگفت زده می شوم.در صورتی که چند سال پیش ،اگر گاهی چکی را در صندوق منزلم می یافتم
تعجب می کردم.من در حرفه ام به دنبال درآمد وموفقیت نیستم،بلکه این درآمد کلان ،دوستان فراوان وشهرت است که به دنبال من می
آید.بد نیست برای روشن شدن مطلب به یک حکایت قدیمی اشاره کنم.
می گویند روزی بچه گربه ای در یک کوچه به این سو وآن سو می پرید تا دم خود را بگیرید.گربه ای به او نزدیک شد وسبب کار را
پرسید .بچه گربه گفت :"در درس فلسفه ی مدرسه آموخته ام که مهمترین چیز برای یک گربه شادمانی است واین شادمانی هم در دم
گربه قرار دارد.بنا براین با خودم حساب کردم اگر تلاش کنم روزی دم خود را بگیرم،برای همیشه به خوشی وشادمانی دست می
یابم.گربه گفت:من تمام عمرم را در کوچه پس کوجه ها پرسه زده ام واین فرصت را نداشته ام که به مدرسه بروم .با این وجود عجیب
است که من این واقعیت را در یافته ام.اما تفاوت بین آنچه تو آموخته ای وآنچه من تجربه کرده ام آن است که من نیز به این واقعیت پی
برده ام که اگر با اطمینان در مسیر اهداف خود پیش بروی هر جا که بروی ،شادمانی در پی تو می آید."
مرغابی یا عقاب
در بیشتر فروشگاه های امریکا ،جوانکی کنار صندوق ایستاده است تا پس از آنکه صندوق دار کالای مشتری را حساب کرد ،آن را در
کیسه بریزد.بعضی ازاین متصدیان توانایی آن را دارند که فقط برای یک صندوق دار کار کنند وکالای حساب شده در یک صندوق را
در یک کیسه بریزند.این افراد معمولآضعیف ورنجور به نظر می رسند وبا بی میلی کار می کنند وپول نا چیزی هم در قبال کارشان
می گیرند.در صورتی که از دیدگاه خودشان بسیار کارآمد ند وحتی فکر می کنند عملشان نسبت به سایر همکارنشان بهتر وسریعتر
است .ظاهرآ این تصور به وجود می آید که خمودگی این افراد به خاطر درآمد ناچیزشان است.امادر واقع چنین نیست.زیرا چند قدم آن
طرف تر ودر همان فروشگاه ،جوانک دیگری با همان میزان حقوق ومزایا در خدمت دو صندوق دار است واوهم از دیدگاه خودش
شخص کارآمد وتوانایی است.طبیعی است بعد از چند سال کارکنان فروشگاه ترفیع می گیرند وبر حقوق ودرآ مدشان افزوده میشود.اما
جوانکی که با بی میلی فقط کالای یک صندوق را در کیسه می ریزداز این ترفیع وافزایش حقوق بی نصیب می ماند.اواین کار
مسئولین راغرض ورزی وتعصب تلقی می کند وهنگامه سر می دهد وزمین وزمان را به باد دشنام وناسزا می گیرد.مثلآ می گوید:"
آنها مرا دوست ندارند،چون خیلی قد بلند هستم."ویا "چون خانم هستم ،در کار خودم در جا می زنم."وبه این ترتیب در تمام مدت کارش
،تا مرز باز نشستگی،به بهانه های واهی ،گناه خمودگیهای خود را به گردن این وآن می اندازد.یک ضرب المثل قدیمی می
گوید:"هرگز مرغابی های خودرا به مدرسه ی عقاب ها نفرستید."در دنیا مرغابی های فراوانی یافت می شوند اما تعداد محدودی عقاب
وجود دارد وشاق ترین کار در دنیا آن است که یک مرغابی را وادار کنید که مانند یک عقاب رفتار کند.مرغابی ها،مرغابی وار فکر
می کنند ودید محدودی دارند وتلاش یرای آموختن خلق وخوی عقاب ها به آنهابی نتیجه است.
سال گذشته ازمن دعوت شد تا به اورلاندو سفر کنم وچند جلسه سخنرانی داشته باشم .اتاقی که برای اقامتم در نظر گرفته بودند در
موقعیت بسیار زیبایی بود وسرویس خاصی داشت صبح اولین روز اقامتم ،طبق معمول برای دویدن از هتل خارج شدم وساعت حدود
ده بود که برگشتم.یک راست به رستوران هتل محل اقامتم رفتم وتقاضای صبحانه کردم.پیشخدمت گفت:"صبحانه بین ساعت هفت تا نه
صبح سرو می شود.اما مسئله ای نیست ،می توانم برایتان فراهم کنم.آیا چیزی دیگر ی هم میل می کنید؟"گفتم:"مقداری کیک هم بد
نیست." او به سرعت به طبقه پایین که آشپزخانه در آن قرار داشت رفت ودر یک چشم به هم زدن صبحانه را جلویم گذاشت.صبح روز
بعد مجددآ در همان ساعت به رستوران وارد شدم ومتوجه شدم که پیشخدمت شخص دیگری است. از او تقاضای صبحانه کردم.بالحن
خشک ومحکمی گفت:"متأسفم قربان،زمان صرف صبحانه بین هفت تا نه بامداد است."گفتم :"این را می دانم ،اما من همین چند دقیق
پیش ورزش صبحگاهی ام تمام کردم وتا چند دقیقه دیگر باید در محفلی سخنرانی کنم ویک لیوان آب پرتقال برایم کافی است."او
گفت:"لطفآخوب به تابلو نگاه کنید.بسیار روشن وواضح نوشته شد است که صبحانه بین هفت تا نه صبح سرو می شود.آیا می خواهید
مرا از کارم اخراج کنند."ملاحظه کنید که چه تفاوت فاحشی در دیدگاه یک مرغابی ویک عقاب وجود دارد.به شما اطمینان می دهم که
اگر مسیر زندگی این دونفر را تعقیب کنید،مشاهده خواهید کرد که عقاب از جا بر می خیزد ،پیش می رود وارد میدان کارزار وعرصه
پر تلاش زندگی می شود وسپس اوج می گیرد وبه ترفیع مقام می رسد.اما مرغابی به همان کاری که دارد بسنده می کندوحتی با زبونی
وذلت به کارهای حقیرتر تن می دهد وهرگز هم از اینکه چرا در کارش در جا می زند،سر در نمی آورد.
عوامل آموزشی هم در مورد افرادی که فاقد زمینه های روحی وتربیتی مناسب هستند،اثرات بارزی بر جای نمی گذارند،درست مثل این
که بخواهید به مرغابی بیاموزید که مانند عقاب پرواز کند
مراقب دام مرغابی ها باشید
چندی پیش در فروشگاه قصد داشتم به فور ت لاتردل مسافرت کنم.پرواز مورد نظرم به دلایلی لغو شد.به فکر افتادم با هواپیمایی که
مقصدش وست پالم پیچ بود وچهل وپنج دقیقه بعدحرکت می کرد سفر کنم وفاصله ی بیست مایلی این شهر را تا مقصدم با اتومبیل طی
کنم.به مسئول مربوطه مراجعه کردم واز او خواستم نام مرا جزءمسافران وست پالم پیچ بنویسید .او نگاهی به دستگاه کامپیوتر کرد
وگفت:
"ما نمی توانیم این کار را بکنیم."
گفتم:"چطور؟"
گفت:"در برنامه ای که در کامپیوتر ذخیره شده ،فورت لاتردل و وست پالم دو شهر جداگانه محسوب می شوند.متأسفم.شما باید
چهارساعت منتظر بمانیدوبا هواپیمای بعدی که برایتان در نظر گرفته ایم پرواز کنید."
گفتم:"شما پرواز مرا لغو کرده اید ونمی گذارید با پرواز دیگری که نود صندلی خالی دارد پرواز کنم فقط به خاطر اینکه کامپیوتر به
شما اجازه نمی دهد."
گفت:"همین طور است .هیچ کاری هم از دست من ساخته نیست."
گفتم :"میل دارم با شخص دیگری صحبت کنم."
گفت:"هرکس دیگری هم همین حرف را به شما خواهد گفت.حتی سرپرست مربوطه" داشت می رفت که سرپرست قسمت را بیاورد که
صدایش کردم زیرا می دانستم که پشت این درها چیزی وجود ندارد جز یک حوض پر از مرغابی.در حقیقت اوقصد داشت مرغابی
دیگری رابا خود بیاورد تا مرا مجاب کند .به او گفتم:میل دارم با کسی صحبت کنم که پیشاپیش معتقد نباشد این کار شدنی نیست وبه این
ترتیب نزد عقابی هدایت شدم وهم چیز همان طور که می خواستم انجام شد.دنیا پراز مرغابی است باید مراقب باشید که خودتان یکی از
آنها نباشید وهنگام مراجعه به مؤسسات در تله های بازی دهنده ای که مرغابی ها می گسترانند گرفتار نشوید.
ازکلام تا اقدام
در این اجتماع پر تنش وغوغاگر که صنعت با سرعت سرسام آوری پیش می رود،متأسفانه انسان بعضی از اصول اساسی را به
فراموشی سپرده است.من بار ها به مردم گفته ام که از ابراز عقیده ی تنها نتیجه ای حاصل نمی شود آنچه موجب تغییر می شود ،تعهد
وعمل به آن است.اگر شما مخالف گرسنگی مردم جهان هستید وکوچکترین گامی در جهت رفع این معضل بر نمی دارید،در حل آن
نقشی ایفا نمی کنید بلکه با بی تفاوتی بر این آتش دامن می زنید ودر حقیقت جزءافرادی هستید که شدیدآاحساس مسئولیت می کنند اما
دست به هیچ اقدامی نمی زنند.
تحقق بخشیدن به آرزو هایتان دو شرط دارد.اول آنکه هر آنچه را می خواهید در پرده خیال مجسم کنید،دوم آنکه مشکلات وموانع را به
جان بخرید.مثلآاگر قرار باشد حرکت خاصی انجام دهید،یارابطه ی خود را با کسی تغییر دهید ،یا ده سال هروز بیست ساعت کار کنید
،پذیرای آن باشید.
بیشتر مردم مایلند در مقابل یک یا دو درصد مایه ای که از خود می گذارند،صددرصد بهر برداری کنند وتنها چیزی که فکر نمی کنند
،تعقیب پیگی رانه اهداف است.برای مثال اگر به افرادی که مایلند وزن خود را کاهش دهند پیشنهاد شود که باید ورزش کنند واز خوردن
شیرینی بپرهیزند،بیشتر آنها خواهند گفت:"تو می خواهی من روزی هشت مایل بدوم؟یا انتظار داری از خوردن این غذاها وشیرینی ها
چشم بپوشم؟"اجازه دهید برای روشنتر شدن مطلب ماجرایی را برایتان تعریف کنم.
مسئولین فروشگاه بزرگ میسی تصمیم گرفتند عده ای را استخدام کنند وپس از آموزش های لازم آنهارا به مدیریت بخش های مختلف
فروشگاه بگمارند.اتحادیه ی صنفی با این تصمیم مخالفت کرد وپیشنهاد کرد که مدیران باید ازمیان خود کارکنان فروشگاه انتخاب
شوند.مسئولین پس از آنکه جلسه ای تشکیل دادند،اعلام کردند که قصد دارند یک دوره ی آموزش مدیریت بگذارند وکسانی که این دوره
را با موفقیت بگذرانند ،گواهینامه ی پایان دوره را دریافت داشته وبه جمع مدیران می پیوندند واز مزایای آن بهره مند می
شوند.علاقمندان می بایست روز های سه شنبه وپنجشنبه هر هفته از ساعت پنج تا هفت در این دوره شرکت می کردند.فکر می کنید چند
در صد از کارکنان این فروشگاه از این برنامه استقبال کردند ودر آن اسم نوشتند؟فقط سه درصد.نود وهفت درصد بقیه گفتند:"انتظار
دارید پس از کار در ساعات اداری ،تازه دوساعت هم اضافه بمانیم وبه این مزخرف ها گوش کنیم.خیر خیلی کار داریم که باید انجام
دهیم."
اهمیت تعهد در عمل تا به این اندازه است که اگر فرد نسبت به کم اهمیت ترین مشکل اجتماع خودش قدم کوچکی برداردبهتر از آن
است که نسبت به بزرگترین مشکل بشری فقط ابراز عقیده کند.اکر عقاید با تعهد وعمل نیامیزند ،پوچ وبی معنی خواهند بود.
انسان متعالی کسی است که نسبت به سخنان خود متعهد باشد.افرادی که کلامشان با اعمالشان مطابقت ندارد مجبورند واقعیت ها را
تحریف کنند ودر بعضی موارد به مبالغه وگزافه گویی بپردازند.از این رونمی توانند الگوی مناسبی برای فرزندان خود باشند .چگونه
می توان از یک سو در مقابل چشمان فرزندان ،اوراق مالیاتی را با مطالب دروغین پر کردودر عین حال از آنهاانتظار داشت که صدیق
ودرستکار باشندیا چگونه می توان دود سیگار را به صورتشان دمید واز مضرات اعتیاد با آنها سخن گفت؟این حقیقت را بپذیرید که
آنچه در اندیشه ی شماست چندان اهمیتی ندارد.مهم عملی است که انجام میدهید.هنگامی که مهاتما گاندی، ،پیشوای بزرگ هند ،در
ایستگاه راه آهن کلکته ودر میان انبوه جمعیت،این شهر را ترک می کرد،شخصی یادداشتی به او داد تا قبل از ترک آنجا پیامی به مردم
خود بدهد.اوگفت:من خود پیامم.او که مرد عمل بود از مردمش می خواست تا از اعمال او پیامش را در یابند.
عظمت خود را در یابید
عده ای از جوانان از من می پرسند که آیا آنان را در زندگی برنده می دانم یا بازنده؟پاسخ من این است:"همه ی شما در اصل برنده
خلق شده اید."
شما از لحظه ای که قدم به این دنیا می گذارید قهرمان هستید.زیرا صدها میلیارد اسپرم در یک مسابقه شرکت کرده اندوجایزه ی آنها
دسترسی به تخمک بوده است.شماحاصل لقاح اسپرم برنده با یک تخمک هستید.بنابراین در اولین مسابقه ای که شانس برنده شدن در آن
یک به چند میلیارد بوده،برنده شده اید واگر غیر از این بود،اکنون مشغول خواندن این کتاب نبودید.یقینآباقطعات مقوایی(پازل)که با
قراردادن در کنار هم تصویری را تشکیل می دهند،آشنا هستید.کره زمین را می توان به پازلی تشبیه کرد که حدود شش میلیارد قطعه
است وهر یک از این قطعات در حکم انسانی است که در این کره خاکی زندگی می کند.شما هم یک سلول از خانواده ی بشری هستید
واهمیت شما تا به حدی است که بدون وجودتان این پازل که جامعه ی بشری است ،ناقص خواهد بود.
سهم شما از توانگری چیست؟
شما هر که باشید ودر هرجا،آنچه را که آرزو می کنید،از شادمانی وموفقیت وثروت وتوانگری تا تندرستی وزیبایی وکار رضایت
بخش،پیشاپیش در اختیار دارید.فقط خود را دست کم نگیرید وباورتان شود که استحقاق به دست آوردنش را دارید .آنگاه به راستی آن را
بخواهید.مشتاق پذیرفتنش باشید.اصل کلی حیات می گوید:برای برآوردن آرزوهایتان باید در دنیای درون به جستجو بپردازید.اگر در پی
ثروت هستید،انتظار نداشته باشید که توانگری از دنیای دیگر به ناگهان از راه برسد.جهان لبریز از نعمت وثروت وفراوانی است وشما
بر حسب اعتقاد وانتظارتان از این خوان گسترده بهره می برید.فقط کافی است به آنچه در آرزویش هستید اعتقاد داشته باشید وخود را
سزاوار آن بدانید.
روزی خانمی از من پرسید چه موانعی بر سر راه شادمانی ونشاط او وجود دارد .گفتم :تنها مانع موجود،همین اعتقاد به وجود مانع
است.
است.زیرا به محض آنکه فکر کنید موانعی وجودارد ،نیاز برای آفریدن موانع در شما پدید می آید وناخودآگاه به جست وجویشان باور
خواهید پرداخت.بنابراین برای اینکه به شادمانی دست یاید باور کنید که هیچ مانعی بر سر راه شما وجود ندارد.
علت اصلی اینکه جماعت بسیاری در زندگی در جا می زنند این نیست که توانایی ومهارت لازم را برای انجام کاری ندارند،بلکه آنان
خود را دست کم می گیرند وبرای رسیدن به درجات شایسته وبرازنده نمی دانند.مصاحبت وارتباط این افراد تنها با کسانی لذت بخش
است که از طبفه اقتصادی خودشان باشند.شما به عنوان عضوی از خانواده ی بزرگ بشری ،به طور طبیعی ،خواه در ساحت مادی
وخواه در عرصه ی معنوی ،توانگرید پس خود را همان گونه که میل داریدباشید ،درآینه ی دل بنگرید وبه استقبال نعمات وفراوانی
های کائنات بروید وبه آن متصل شوید،یقینآهر آنچه بر پرده ی خیال مجسم می کنید ،از کره ی مریخ نخواهد آمد،بلکه همین جا ودر
همین جهان وجود دارد .اگر چنین نبود شما توانایی مجسم کردن آن را در ذهنتان نداشتید.
چندی پیش مطالعات جالبی در زمینه بررسی تأثیر تجسمات ذهنی در رسیدن به هدف انجام گرفت.در این آزمایش از سه نفر که
قبلآشاغل بودند ،تقاضا شد که میزان درآمد ایده آل خودرا بگویند.آن ها به ترتیب ده هزار دلار،بیست وپنج هزار دلار ودویست پنجاه
هزار دلار در سال را به عنوان یک رغم ایده آلی در نظرداشتند وجالب اینکه تصورات ایده آلی هر یک در ضمیرشان جان گرفت وسه
ماه بعد تحقق یافت وهر کدام از آن ها شغل مورد نظر خودرا با همان درآمدی که درانتظارش بود وبه دست آورد .درآمد هریک ازاین
افراد با میزان مهارت وتوانایی او متناسب نبود بلکه اعتقاد به سزاوار بودن هریک سبب شده بود که ذهنیتشان تحقق یابد.شخصی که
درآمد دویست وپنجاه هزار دلار را برای خود طلب می کرد به کمتر از این مبلغ رضایت نمی داد. در نتیجه تصاویر مناسب در ذهنش
به وجود آمد،توقعش افزون شد وسرانجام آن را به دست آورد.
اگر شما خود را شایسته ی شغل منشیگری بدانید،انتظار خود را از یک حرفه در حد منشیگری محدود کرده ایدوسپس با تجسم
تصاویری مناسب ،ناخودآگاه رفتارتان در جهت حصول آن شکل می گیردد.
عبور از موانع ذهنی
همان طوری که گفته شد در راه کسب ثروت ومقام هیچ محدویتی وجود ندارد.سهم هریک ازثروت جهانی همان است که خود را سزاوارش می
داند.میزان شایستگی وحرمت نفس او هم ریشه در تربیت وباورهایش دارد.
پیشرفت وکامیابی صرفآبه این نیست که شخص به امکانات وفرصت های متفاوتی دسترسی داشته باشد بلکه آنچه اهمیت دارد مناعت طبع
وحس خویشتن دوستی است زیرا تنها افرادی از فرصت ها سود می جویند که خود را شایسته ی احرازز آنها بدانند.
برای اینکه شنا کردن را بیاموزید کافی نیست از شخصی بخواهید قواعد آن را برایتان شرح دهد.بلکه باید به استعداد های خود نیز اطمینان داشته
باشید وشنا را کاری سهل وعملی تلقی کنید .سپس لباس شنا بپوشید و وارد آب شوید ،دست وپا بزنید واحتملآکمی آب بخورید .اینک که شنا
کردن را آموخته اید نسبت به زمانی که شنا کردن را نمی دانستید تفاوتی احساس می کنید.این تفاوت جسمانی نیست بلکه حال باور کرده اید
که می توامید شنا کنید ونیروی ذاتی خود را شناخته اید.
چندی پیش خانمی نزد من آمد وگفت که نمی تواند دوچرخه سواری کند زیرا در دوران کودکی والدینش اجازه ندادند که سوار دوجرخه شود.به او
کفتم:"بسیار خوب ،راه بیفت برویم."گفت:"کجا برویم؟"گفتم::"دوچرخه ای در گاراژدارم ومی خواهم با آن به تو دوچرخه سواری بیاموزم"گفت:"به
همین سادگی؟"گفتم :"علت اینکه دوچرخه سواری نمی دانی آن است که دیگران تو را مجاب کرده اند که نالایق ودست وپا چلفتی هستی ودر
نتیجه با دست کم گرفتن خودت،قدرت نهفته در وجودت را انکار می کنی.برای آنکه دوچرخه سواری بیاموزی فقط کافی است برترسی که از پیش
در مغزت برنامه ریزی شده غلبه کنی.موانع ذهنی را کنار بزنی واین فکر را از ذهنت بیرون کنی که دوچرخه سواری کار مشکلی است وتو عرضه ی
انجام آن را نداری.آنگاه دست به عمل بزنی وآماده باشی که سوار دوچرخه شوی وحتی چند بار به زمین بخوری.در غیر این صورت فقط می توانی
تا آخر عمر والدینت را مقصر بدانی وسرزنش کنی."
قوه تخیل:نخستین گام به سوی شکوفایی
آیا می دانید که تفکر ما بر مبنای تصاویری شکل می گیرند که در ذهن مجسم می کنیم وکلمات در آن نقشی ندارندبرای مثال وقتی می گوییم
گل سرخ حروف گ-ل-س-ر-خ به ذهن شما نمی آید ،بلکه تصویری از گل سرخ در ذهن شما ایجاد می شود .بزرگترین خدمتی که روانشناسان در
قرن کنونی به بشریت کرده اند،کشف این حقیقت است که تصویرر ذهنی همانند یک تجربه به مغز سپرده می شود .وقتی شما تصویری را در
ذهن مجسم می کنید ضمیر باطن حصول آن را قطعی تلقی می کند وبا آن مانند تجربه ای مواجه می شود که پیشاپیش انجام پذیرفته
است.موفقیت،سلامتی ودر مجموع همه ی توانایی های شما به این امر بستگی دارد که چگونه خود را در ذهنیت خود ببینید .بسیاری از افراد به
خاطر شرایط نا مساعد تربیتی ،تصویری ضعیف وناتوان از خود در ذهن دارند.گفتن عباراتی مانند:
من عصبی هستم
کمرو وخجالتی هستم
ریاضیاتم خوب نیست
آشپزی خوب نمی دانم
اصولآدست وپا چلفتی هستم و........همگی نمایانگر آن است که شخص دایره ی فعالیت خود را در ذهنش محدود کرده است.
فراموش نکنید که:شما مسئول باورها ومعتقدات خود هستید .بنابراین اگر چه به ناصواب بودن سخنانی که بزرگترها در دوران
طفولیت به شما گفته اند یقین دارید مجبور نیستید همچنان آنها را بپذیرید.باورها وآموخته های نادرست را از ذهن خود بیرون کنید تا ذهنتان برای
پذیرفتن واقعیتهای تازه آماده شود.
همه چیز از ذهن آغاز می شود
منظور من از تصاویر ذهنی بر رفتار این نیست که صرفآ تصاویر دلخواه خود را در ذهن ترسیم کنید،زندگیتان دگرگون می شود بلکه براین باورم که برای هر گونه تغییری نخست باید از تصاویر ذهنی شروع کنید.زیرا این تصاویردر ضمیر باطن به عنوان یک تجربه ی به حقیقت پیوسته تلقی می شود ورفتار واعمال شما ،ناخودآگاه،براساس این تصاویر شکل می گیرد.به همین دلیل وقتی منفی ومضطرب وهراسان هستیم،مردم ،رویدادها وشرایطی را به سوی خود فرا می خوانیم که می خواهیم از آنها بگریزیم.مثلآاگر شمادر کار خرید وفروش املاک هستیدودر یک معامله در ذهن خود مجسم می کنید که کارها بر وفق مرادتان نخواهد بودوبه خودتان بگویید:""این مشتریان فقط وقت مرا تلف می کنند ومزاحم من می شوند وپس از آنکه چهارده مورد ملک را به آنها نشان دهم،هیچ کدام را نخواهند پسندید.""این برنامه را در ذهن خود که مانند یک کامپیوتر عمل می کند،ذخیره کرده اید.دقیقآمثل آنکه نزدآنها رفته وبگویید:"من خوب می دانم که شما خریدار این ملک لعنتی نیستید وفقط می خواهید وقت مرا تلف کنید."وبه این ترتیب خودتان ،با تجسمات منفی ،عملآزمینه ساز عدم موفقیت در کارتان شده اید.قوه ی تخیل باورها را تحقق می بخشید،زیرا هر زمان که چیزی را در ذهن خود مجسم می کنید،انتظار به ثمر رسیدنش را داریدودر نتیجه با توجه به آن تصویر تصمیم می گیرید وعمل می کنید.
در تدارک بی خوابی
بسیاری از مردم از خوب نخوابیدن شکایت دارند.غافل از آنکه نا خود آگاه ،با ترسیم تصاویرمنفی بر پرده ی ذهن،سبب ساز آنند.فرض کنید که شبی از یک مهمانی به حانه مراحعت می کنید.نگاهی به ساعت خود می اندازید.ساعت دو بامداد را نشان می دهد وشما هم فردا شش صبح باید در جلسه ای مهم شرکت کنید.با خود فکرمی کنید که فقط حدود چهار ساعت برای خوابیدن وقت دارید.این تصور که فردا به علت کمبود خواب خسته خواهید بود،حداقل یک ساعت شمارا بیدار نگاه می داردسپس به ساعت خود می نگرید،ساعت سه بامداد را نشان می دهد اغتشاش فکری شما شدت می یابد،مغزتان آن را به سلسله اعصاب مخابره می کند،عضلات منقبض می شوند وبیخوابی به سراغ شما می آید.صبح که ازخواب بر می خیزید ،انتظار دارید که تمام روز خسته وکوفته باشید وبا خود می گویید امروز دیگر قادر به هیچ کاری نیستید تا این که یکی از دوستان از راه می رسد وخبر مسرت بخشی به شما می دهد.تمام خستگی شما به یکباره نا پدید می شود.زیرا برنامه خوشحالی ومسرت به کامپیوتر مغز شما وسپس به سلسله اعصابتان مخابره شده است.احساس بیخوابی وخستگی هم مانند سایر احساسات وهیجانات مثبت ومنفی به انتخاب وتصمیم خودتان بستگی دارد.

ارسال نظر برای این مطلب

نظرات برای این پست غیر فعال میباشد .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 23
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 19
  • آی پی امروز : 24
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 31
  • بازدید سال : 1,346
  • بازدید کلی : 57,162
  • درباره
    مطمئن باش كه خداوند تورا عاشقانه دوست دارد ، چون در بهار برايت گل ميفرستد و هر روز صبح آفتاب را به تو هديه ميكند ، به ياد داشته باش كه پروردگار عالم با اينكه ميتواند در هر جايي از دنبا باشد ، قلب تورا انتخاب كرده و تنها اوست كه هر وقت بخواهي چيزي بگويي گوش ميكند